مشکلات زندگى مهاجران / گفتگو با حنیف حیدرنژاد 16.04.06

 

 

 

زندگى در خارج از کشور براى بسیارى از ایرانیان بخصوص جوانان ایرانى آرزوى بزرگى است. تصور بسیارى بر این است که مشکلات زندگى کمتر خواهند شد. اما مهاجران ایرانى در اینجا نیز با مشکلات خاص خود روبرویند. در این باره گفتگویى را داشتیم با آقاى حنیف حیدرنژاد، مددکار اجتماعى و مشاور امور مهاجران در شهر بوخوم آلمان:

دویچه‌وله: آقای حیدرنژاد مهاجرانى که به شما مراجعه مى‌کنند عمدتا ایرانی هستند؟

حیدرنژاد: بله! من الان چندسال است که در یک مرکز مشاوره در شهر بوخوم آلمان کار می‌کنم که به این مرکز مراجعین مختلفی از کشورهای مختلف مراجعه می‌کنند. برای مثال، در سال ۲۰۰۵ از ۲۰ کشور مختلف ما مراجعه‌کننده داشتیم، اما به دلیل اینکه من خودم ایرانی هستم و برای پناهنده‌ها خیلی مهم است که بتوانند با زبان مادری با مشاور خودشان در ارتباط باشند، چیزی حدود ۷۰درصد مراجعین ما را سال گذشته، یعنی سال ۲۰۰۵، ایرانی‌ها تشکیل می‌دادند.

دویچه‌وله: عمده‌ترین مشکلات مهاجرین ایرانی را در آلمان شما در چه می‌بینید؟

حیدرنژاد: فکر می‌کنم این سوال در دو قسمت باشد. شما گفتید، مهمترین مشکلات مربوط به ایرانی‌های مهاجر، ولی من ترجیح می‌دهم در مورد ایرانیانی که در حال حاضر در مرحله‌ی پناهندگی هستند و یا درخواست پناهندگی‌شان رد شده و یک برگه‌ی اقامتی به اسم «Duldung» دارند، در درجه‌ی اول اشاره کنم، بعد می‌توانم در مورد ایرانیان مهاجر هم در مجموع چیزی بگویم. در مورد ایرانیانی که برگه‌ی اقامتی «Duldung» دارند، باید بگویم در حال حاضر در آلمان حدود ۲۰۰هزارنفر خارجى هستند که پرونده پناهندگی آنها بسته شده است که البته منظورم مجموع آنهاست. از این ۲۰۰هزارنفر خارجی چیزی حدود ۴۷۰۰ نفرشان ایرانی هستند که اینها اغلب افرادی هستند که بیش از ۵ سال است در آلمان بسر مى‌برند. پرونده پناهندگی آنها رد و بسته شده است و در نتیجه الان دنبال این هستند که به‌نحوی بتوانند مسئله اقامتشان را اینجا حل و فصل بکنند.

دویچه‌وله: اینها با چه مشکلاتی بطور عمده روبرو هستند؟

حیدرنژاد: مشکل درجه اول این افراد نامعین بودن وضعیت اقامتی‌شان است که این وضعیت بلاتکلیفی‌شان فشارهای روحی و روانی برایشان ایجاد می‌کند، نمی‌دانند فردای‌شان چه می‌شود و اجازه‌ی کار ندارند. یعنی افرادی که چنین وضعیتی دارند اجازه کار ندارند و فقط در یک شرایط بسیار بسیار استثنایی می‌توانند درخواست کار بدهند تا شاید با اجازه کارشان موافقت بشود. از طرف دیگر موظف‌اند در یک محدوده‌ای که برایشان مشخص کرده‌اند فقط تردد و مسافرت بکنند، نمی‌توانند حتا برای دیدن افراد فامیل‌شان به شهر دیگری بروند، مگر اینکه از قبل اجازه کتبی برای اینکار گرفته باشند و این اغلب با طی مسافتی طولانی همراه خواهد بود که پول رفت و آمدشان هم بعهده‌ی خودشان هست. مشکل دیگرشان کمبودها و محدودیت‌های پزشکی‌‌ست، به این معنا که آن امکاناتی که بصورت معمول یک نفر که پناهندگی‌اش قبول شده و یا کسی که زیر پوشش خدمات تامین اجتماعی‌ست در آلمان از آن برخوردار است، این دسته از افراد از آن برخوردار نیستند و در نتیجه بصورت دائم با یکسری مشکلاتی از این نوع روبرو هستند. بخصوص اگر خانواده، زنها و بچه‌ها را در نظر بگیریم، این مشکلات برای آنها مشکلاتی جدی‌ست.

دویچه‌وله: مشکلات عمده‌ای که شما از آنها اسم بردید، فقط مربوط است به کسانیکه وضعیت اقامتی‌شان مشخص نشده یا کسانی که وضعیت اقامتی‌شان هم در آلمان مشخص شده و به شما مراجعه می‌کنند؟

حیدرنژاد: آن کسانیکه وضعیت اقامتی‌شان مشخص شده و به آنها می‌گویند افرادی که اقامت گرفته‌اند که این اقامت یا اقامتی محدود است برای ۳ سال و یا اقامت نامحدود که از امسال البته اسمش عوض شده است، ولی بهرحال به معنی افرادی هستند که اینجا دیگر اقامت محکم دارند. این افراد مشکلاتشان یک چیز دیگر و یکجور دیگر است. بله! اینها هم به ما مراجعه می‌کنند، ولی مشکلات اینها اغلب در زمینه، مثلا، پیدا کردن کلاس زبان خوب و یا پیدا کردن کار و یا یک رشته‌ی تحصیلی خوب و مناسب است و یا بتوانند یک خانه مناسب پیدا کنند و مشکلاتی از این قبیل که بیشتر مربوط به یک زندگی‌ جاافتاده در آلمان است و اینگونه مسایل را دربرمی‌گیرد.

دویچه‌وله: شما در مورد کودکان و زنانی گفتید که دچار مشکل هستند. در مورد کسانیکه وضع اقامتی‌شان مشخص شده، شما این مشکلات را در مورد آنها هم می‌بینید؟

حیدرنژاد: بله، بله! متاسفانه یکی از مسایلی‌ست که بصورت باز زیاد در مورد آن صحبت نمی‌شود. یعنی اگرچه پدر و مادرهایی هستند که خودشان زیر فشار مسئله اقامتی قرار دارند و یا مسایل روزمره از قبیل پیداکردن کار و بچه‌ها هم به ناگزیر زیر فشار هستند، ولی مشکلات دیگری هم وجود دارد، در مورد خود این بچه‌ها که زیاد بیرون از آن صحبت نمی‌شود، از جمله هستند خانواده‌هایی که مسئله‌ی اقامتی‌شان هم شاید حل و فصل شده، ولی بچه‌هایی آنها کماکان زیر فشارهایی هستند. مشکلاتی که معمولا این بچه‌ها در طول زمان با آن مواجه می‌شوند، اینها را می‌کشاند به سمت یکسری ناراحتی‌های شخصیتی و مشکلات شخصیتی، و یا مشکلات هویتی. به این معنی که این بچه‌ها روز اولی که به آلمان آمدند شاید بیش از ۸، ۹ یا ۱۰سال نداشتند، اما حال ۱۵ـ ۱۴ ساله شده‌اند و بعد از مدتی با مشکلاتی مواجه می‌شوند که اولین سوال برایشان این است که ما اصلا کی هستیم، ما چی هستیم، چی شد و چرا ما آمدیم اینجا، چرا ما این مشکلات را داریم و چون در طول مدت زندگی‌شان در آلمان با یکسری مسایل در خانواده مواجه شده‌اند که پاسخ درستی هم از پدر و مادرهایشان نشنیده‌اند، دچار یکسری ناهنجاری‌های شخصیتی و ناراحتی‌های روحی می‌شوند.

دویچه‌وله: آقای حیدرنژاد، چیزی که امروزه در ایران مورد توجه برخى از دختران جوان است، اینکه فکرمی‌کنند به خارج از ایران سفر بکنند و چون امکانی وجود ندارد، بعضى از آنها به این مسئله تن می‌دهند که با آشنایی با کسی که در آلمان هست و از طریق ازدواج به آلمان بیایند. شما مشکلات این زنان جوان را بطور عمده چطور ارزیابى مى‌کنید؟

حیدرنژاد: من وضعیت افرادی را که بنوعی می‌خواهند آینده‌ی خودشان را در خارج از کشور دنبال کنند، درک می‌کنم. این حق انسانی آنهاست. ولی متاسفانه در این موردى که شما از آن گفتید، من تجربه‌ی خیلی خیلی منفی دارم. شاید بهتر است بگویم که از هر ۱۰ مورد، من فقط  ۲ مورد مثبت را می‌توانم اسم ببرم و ۸ مورد دیگر، البته من از تجربه‌ی خودم مى گویم و نه در سراسر آلمان، تجارب منفی‌ست. به این معنی که چنین خانم‌هایی که به اینجا آمده‌اند بعد از یک مدتی با مشکلاتی با همسران خود مواجه شده‌اند که ناگزیر شده‌اند به آن زندگی مشترک، پایان بدهند. بطور مشخص این افراد بعد از مدت کوتاهی که اینجا با هم زندگی می‌کنند، متوجه می‌شوند که دیدگاههایشان و خواسته‌هایشان از زندگی کاملا با هم متفاوت است. اکثرا مردهایی که چنین ازدواج‌هایی را در آلمان دنبال می‌کنند، تفکر، خواسته‌ها و انتظاراتشان مربوط به ۱۵ یا ۲۰ سال پیش است و زنی را انتظار دارند که با آن خواسته‌ها و ایده‌آلها همخوانی داشته باشد. در صورتیکه دخترها و زنان جوان ما که از ایران می‌آیند در واقع به آینده نگاه می‌کنند، پیشرفت و مدرنیسم مورد نظرشان هست و بعد در یک نقطه‌ای اینها با هم تلاقی می‌کنند. به این معنی که نمی‌توانند همسازی و همسازگاری داشته باشند. درست در چنین نقطه‌ای‌ست که آن رویا و یا آن خواسته‌هایشان دیگر نمی‌تواند با همدیگر بصورت مشترک ادامه پیدا کند. متاسفانه هستند مردهایی که این واقعیت را نمی‌توانند بپذیرند و زنها را در یک چنین وضعیتی زیرفشار قرار می‌گذارند، و بعد خانم‌هایی که به این ترتیب ازدواج کرده اند ناگزیر می‌شوند زیر فشار از همسرشان جدا بشوند. و این زیر فشار از همسر جداشدن بسادگی نیست و انواع مشکلات روحی و اجتماعی را برای آنها ایجاد می‌کند.

دویچه‌وله: آقای حیدرنژاد، با سپاس از این گفتگو.

شیرین جزایرى

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد